بیقراری های آسمانی

ساخت وبلاگ

بیا به ساغر چشمم شراب وصل ببخش

که پر ز خون جگر گشته حال منتظران...

(تقدیم به آستان پر مهرت،آنگاه که تاولهای یک دل تبدار در فراقت سر باز می کند...)


برچسب‌ها: عرف

بیقراری های آسمانی...
ما را در سایت بیقراری های آسمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmatinehghasemic بازدید : 5 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 23:59

دارد بهار می گذرد با شتاب عمر

فکری کنید... فرصت پلکی درنگ نیست

وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را

فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست

تنها یکی به قله ی تاریخ می رسد

هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست

بیقراری های آسمانی...
ما را در سایت بیقراری های آسمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmatinehghasemic بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 16:16

وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من ناله زیر و زار من زارترست هر زمان بس که به هجر می‌دهد عشق تو گوشمال من نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو دست نمای خلق شد قامت چون هلال من پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی بیقراری های آسمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت بیقراری های آسمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmatinehghasemic بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 16:16

دزدیده چون جان می روی اندر میان جان منسرو خرامان منی ای رونق بستان منچون می روی بی​من مرو، ای جان جان بی​تن مرووز چشم من بیرون مشو ، ای شعله تابان منهفت آسمان را بردرم ، وز هفت دریا بگذرمچون دلبرانه بنگری، در جان سرگردان منتا آمدی اندر برم ،شد کفر و ایمان چاکرمای دیدن تو دین من ، وی روی تو ایمان منبی​پا و سر کردی مرا ،بی​خواب و خور کردی مرا بیقراری های آسمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت بیقراری های آسمانی دنبال می کنید

برچسب : چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو,چون میروی بی من مرو ای جانِ جان بی تن مرو,چون ميروي بي من مرو اي جان جان بي تن مرو, نویسنده : dmatinehghasemic بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 6:06

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی    مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی به عصا شکاف دریا که تو موسی زمانی    بدران قبای مه را که ز نور مصطفایی بشکن سبوی خوبان که تو یوسف جمالی    چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوایی به صف اندرآی تنها که سفندیار وقتی    در خیبر است برکن که علی مرتضایی بستان ز دیو خاتم که تویی به جان سلیمان    بشکن سپاه اختر که تو آفتاب رایی چو خلیل رو در آتش که تو خالصی و دلخوش    چو خضر خور آب حیوان که تو جوهر بقایی بسکل ز بی‌اصولان مشنو فریب غولان    که تو از شریف اصلی که تو از بلند جایی تو به روح بی‌زوالی ز درونه باج بیقراری های آسمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت بیقراری های آسمانی دنبال می کنید

برچسب : منگر به هر گدایی,منگر به هرگدایی که تو,منگر به هرگدایی که تو خاص ازان مایی,منگر به هر گدایی عصار,منگر به هر گدایی که,منگر به هر گدايي,دانلود آهنگ منگر به هر گدایی, نویسنده : dmatinehghasemic بازدید : 173 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 6:06

 ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ایوز کین چها درین ستم آباد کرده ایبر طعنت این بس است که با عترت رسولبیداد کرده خصم و تو امداد کرده ایای زاده زیاد نکرداست هیچ گهنمرود این عمل که تو شداد کرده ایکام یزید دادهای از کشتن حسینبنگر که را به قتل که دلشاد کرده ایبهر خسی که بار درخت شقاوتستدر باغ دین چه با گل و شمشاد کرده ایبا دشمنان دین نتوان کرد آن چه توبا مصطفی و حیدر و اولاد کرده ایحلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آنآزردهاش به خنجر بیداد کرده ایترسم تو را دمی که به محشر برآورنداز آتش تو دود به محشر درآورند بیقراری های آسمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت بیقراری های آسمانی دنبال می کنید

برچسب : ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای, نویسنده : dmatinehghasemic بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 6:06

در سر کوی وفا با کوه کن هم گام باشجان شیرین را به شیرین بخش و شیرین کام باشگر زلیخا نیستی پیراهن یوسف مدرور نه در بازارها رسوای خاص و عام باشیا به دور چشم او لاف نظر بازی مزنیا به عمر خویشتن قانع به یک بادام باشسوخت عشق آتشین هم شمع و هم پروانه راگر نداری تاب این سوزنده آتش خام باشتا مرید جام شد جمشید کامش را گرفتگر تو هم جویندهٔ کامی مرید جام باشتا بیابی خال او جویندهٔ هر دانه شوتا بگیری زلف او افتاده هر دام باشپیش روی و موی او سر خط مملوکی بدهتا قیامت مالک اقلیم صبح و شام باش بیقراری های آسمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت بیقراری های آسمانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmatinehghasemic بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 6:06

بازا ای دلبرا ، که دلم بی قرار توستوین جان بر لب آمده، در انتظار توستدر دست این خمار غمم، هیچ چاره نیستجز باده ای که در قدح غمگسار توستساقی به دست باش که این مست مِی پرستچون خُم ز پا نشست و هنوزش خمار توستهر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میانآسایشی که هست مرا در کنار توستسیری مباد سوخته ی تشنه کام راتا جرعه نوش چشمه ی شیرین گوار توستبی چاره دل که غارت عشقش به باد دادای دیده خون ببار که این فتنه کار توستهرگز ز دل امید گل آوردنم نرفتاین شاخ خشک زنده به بوی بهار توستای سایه صبر کن که براید به کام دلآن آرزو که در دل امیدوار توست بیقراری های آسمانی...ادامه مطلب
ما را در سایت بیقراری های آسمانی دنبال می کنید

برچسب : سیری مباد سوخته ی تشنه کام را, نویسنده : dmatinehghasemic بازدید : 154 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 6:06